مقدمه نقد: آنچه را که درباره هدف نظریه نقادانه ساختارگرایی می توان نام برد این است که چگونه خوانندگانِ متون ادبی از عهده استخراج معنای متون برآیند. نظریه ای که اجازه می دهد اجزاء درونی اثر را استخراج کرد و پیوند موجود بین آنها را کشف نمود و دلالتی که در کلیت اثر وجود دارد را یافت. در این مسیر و در مواجهه با ادبیات دراماتیک، به دلیل وجود فرعیات متعددی که در این گونه از ادبیات متنی (من جمله زبان و مؤلفه های آن، شکل صوری متن، ارتباط ذهنی و معنایی برخواسته از گفتگوها و مواردی از این حیث) یافت می شود که در صورت برخورد نقادانه با این آثار، تبیین مرز میان ِ هر نوع نقدی در خصوص آنها نیازمند روشی تطبیقی و نه قیاسی و کاری بسیار مشکل و طاقت فرسایی می باشد. یکی از آثاری که می توان از آن بعنوان مصداق این برخورد ژرف نگر با آثار دراماتیک نام برد، نمایشنامه " اتوبوسی بنام هوس " تنسی ویلیامز است. این نویسنده آمریکایی که می شود از ابعاد مختلف زندگی اش اثری دراماتیک نگاشت، با هوشیاری و قلم جسوری که داشت توانست دروازه ورود انسان هایی بعنوان شخصیت اصلی در تئاتر آن زمان آمریکا که متکی بر گونه های رمانتیک و تراژیک بود را باز کند. اتوبوسی بنام هوس درامی با جریانی واقع گرایانه و رویکری اجتماعی به جامعه آن زمان آمریکا بود که دوران پس از جنگ را سپری و با مشکلات اقتصادی و سیاسی عدیده ای دست و پنجه نرم می کرد. آدم های بومی این درام و از نگاه جامعه شناختی، از طبقه مرفه شکست خورده ای هستند که یا دست پیشه کرده و از سقوط فرار کرده اند و یا پس از شکست تلاش بر حفظ موقعیت گذشته خود می کنند. بلانچ و استلا، همان آدم ها هستند، خواهرانی با دو رویکرد متفاوت به تغییر ناخواسته زندگی شان که سرنوشتی عجیب و تأمل برانگیزی را رقم می زنند.


دریافت مقاله